با ع حرف می زنم، پیکان می زنم،تمرین مایندفولنس انجام میدم، بگو بخند میکنم،تست میدم،اما!شب که میشه،وقتی همه خوابن،دراز می کشم و از ته دلم تو رو صدا میزنم.من از تو می خوام.از خود خودت.از ته دلم.از عمق وجودم.من اینجام،و رحمانیتت رو صدا می زنم خدای بزرگ و مهربان.
داری شیر میخوری،من دوس دارم وقتی خواب رفتی خونه رو جارو کنم،نمازمو بخونم،بقیه خونه رو مرتب کنم و تمرینای فردامو بنویسم و مطلب سایت رو شروع کنم و تقویم دیواریمو تزیین کنم و چیزی گوش کنم و فکر کنم و فکر کنم و ذوق کنم و فکر کنم که چرا غم ها انگار اصیل ترند؟در حالی که شادی ها و رضایت از این همه نعمت دارد توی دلم موج می زند.
یعنی زمان کش می آید؟بعد چای دم کنم و انار ها را دون کنم و منتظر بمونم تا بیاد همسرجان.
دارم به سفارش فاطمه زیارت چیست گوش می کنم و هیچ تصوری ندارم از پیاده روی اربعین ولی دلم میره برای وقتی که پامو گذاشتم توی حرم و از خجالت سرم پایین بود.
درباره این سایت